آنچه در پی میآید، یادداشت آقای دکتر حمیدرضا بُسحاق، مترجم و مدرس فلسفهی هنر، دربارهی وضعیت ترجمهی متون فلسفی در ایران است که در دیماه ۹۸ در ضمیمهی فرهنگی رومهی اطلاعات منتشر شد.
به خانه میرسم. با عجله کیفم را باز میکنم و از آن کتابی بیرون می آورم، کتابی که مدتها منتظر چاپ آن بودم: ترجمهی یکی از آثار مهم فلسفی از مترجمی صاحبنام. فوراً شروع به خواندن آن میکنم. ساعتها میگذرد اما با آن ارتباط برقرار نمیکنم. حالم بد میشود و کتاب را به سویی میافکنم. با خود میگویم ای کاش پولی را که خرج غذای روح کردم، خرج غذای جسم میکردم و مثلاً یک معجون میخوردم.
ترجمه کار مهم و سترگی است. ترجمه خلق اثری دیگر است. دنیای زبان مقصد، دنیایی متفاوت با زبان مبدأ است. ترجمهی متون فلسفی گونهای تأویل متن و هرمنوتیک است. به عنوان مثال، کسانی که آثار فیلسوفان اگزیستانس را به زبانهای مختلف میخوانند برداشتهای متفاوتی از آنها میکنند و حتی ترجمههای متعدد فارسی یک اثر نیز معانی و مفاهیم مختلفی را به ذهن متبادر میکند. هگل ترجمه ی فرانسوی کتابش پدیدارشناسی روح را خواند و اظهار کرد تازه فهمیده چه گفته است.
در شعر و ادبیات هم همینگونه است. ترجمهی متون شعر غرب جنبشی نو را در شعر پارسی پدید آورد، درست همانطور که ترجمههای آثار یونانی به زبانهای اروپایی تحولی در شعر رنسانس به وجود آورد. طلایهدار این شاعران شاملوست. بعضی از ترجمههای شاملو از اصل اثر زیباتر است. حتی بعضی از اشعار خود او ترجمهی اشعار حافظ، الوار، لورکا و دیگران است اما زیباتر از اشعار آنهاست. کار او انتحال نیست؛ ابتکار و خلاقیت است. مترجمان ما نتوانستهاند این اشعار را به گونهای ترجمه کنند که برای غربیها قابل فهم و جذاب باشد والاّ در غرب شاهد ظهور شاعرانی بودیم که به سبک حافظ و شاملو شعر میسرودند.
ترجمهی متون فلسفی کاری دشوارتر و زمانگیرتر است؛ مترجم متون فلسفی علاوه بر دانش زبانی باید با خود فلسفه نیز آشنا باشد. متن فلسفی را اول باید فهمید و هضم کرد و بعد ترجمه کرد؛ اگر غیر از این باشد نتیجه اش همان میشود که در بیشتر ترجمههای فلسفی میبینیم. از این رو، مترجم آثار فلسفی باید با زبان و افکار فیلسوفان مختلف آشنا و به متن علاقه داشته باشد. هر چند خودِ این فیلسوفان هم اعتراف کردهاند که حقیقتِ آنچه را که گفتهاند درنیافته اند. درک فلسفههای مختلف کار سخت و زمانبری است، بهویژه فیلسوفانی مانند هایدگر که متونشان بیشتر تجربهشدنی است تا ترجمهشدنی.
متأسفانه در جامعهی ما کار خطیر ترجمهی متون فلسفی تا حدود زیادی به بازی گرفته شده است و نظارت دقیقی هم بر آن نمیشود. هر کس کتابی فلسفی را برداشته و به ضرب دیکشنری می خواهد آن را ترجمه کند. بسیاری از این ترجمهها حتی برای اهل فن هم قابل فهم نیستند چه رسد به نوآموزان فلسفه. زیرا وقتی خودِ مترجم مطلب را فهم نکرده و با مالهکشی ادبی و آوردن الفاظ نامربوط و مغلق آن را پیچانده است، چگونه خواننده قادر به فهم آن خواهد بود! برخی از ترجمههای بهاصطلاح دقیق هم به خاطر دقت بیش از حد قابل فهم نیستند. این ترجمهها همدلانه نوشته نشده اند؛ حتی بعضی از آنها جایزهی کتاب سال را هم گرفته اند، اما کسی با آنها ارتباط برقرار نمی کند و در کل وجود و عدم وجود آنها چندان فرقی ندارد.
و تأسف بیشتر اینکه بسیاری از این مترجمان اسم هم در کرده اند. کثرت ترجمه باعث شهرت شده و کمیت جای کیفیت را گرفته است. متأسفانه ترجمههای دقیق و خوب هم در میان انبوه ترجمههای کذایی گم شدهاند و طالبین فلسفه هم در انتخاب ترجمهی خوب سرگردانند.
ترجمه باید روان و قابل فهم باشد تا همگان بتوانند از آن بهره ببرند، هر چند متن فلسفی را آسان کردن کار دشواری است زیرا کار فلسفه تاحدودی دشوار کردن چیزهای آسان است. از این گذشته، ساده کردن بیش از حد یک چیز به ابتذال میانجامد که نمونه ی آن را میتوان در کتابهای فراوانی که به اسم فلسفه به زبان ساده» روانهی بازار کتاب شدهاند بهوضوح مشاهده کرد.
در ترجمهی متون فلسفی تا آنجا که ممکن است باید از زبان مادری بهره گرفت و در استفاده از واژگان پارسی نباید زیادهروی کرد و در تنگناهای زبانی باید از واژگان مانوس و آشنای زبانهای دیگر کمک گرفت. به عنوان مثال، تا زمانی که کلمات رایج و دقیقی مانند "انتراعی" و "شهود" وجود دارد دلیلی وجود ندارد از واژهایی مانند "برآهنجیده" و "سهش" استفاده کنیم فقط به خاطر اینکه زبان ما پارسی است، زیرا همانطور که ویتگنشتاین هم به ما آموخته زبان یک قرارداد است.
همچنین در ترجمهی اصطلاحات فلسفی نباید بر آوردن معادل فارسی آنها اصرار ورزید، زیرا این واژگان برای زبان خودشان وضع شده اند نه زبان ما. بنابراین در بسیاری از موارد باید همان واژگان اصلی را به کار ببریم. به عنوان مثال، تراژدی را "آواز بز"، "غم نامه" و "سوگ رنج نامه" نخوانیم.
وضعیت ترجمه در شاخهی فلسفههای مضاف به ویژه فلسفهی هنر و زیباییشناسی ناگوارتر است. متون فلسفهی هنر دشوارترین متون فلسفیاند. ترجمهی متون فلسفه هنر بسیار دشوار است و به سبب همین دشواری اکثر ترجمههای موجود غیرقابل استفادهاند. آنان که فلسفه را میشناسد با هنر آشنا نیستند و آنان که هنر را می شناسند با فلسفه ناآشنایند. کارِ گروهی هم وجود ندارد. گویا در جامعهی ما هنرمند و فیلسوف با هم بیگانهاند. مترجمان جدید با وجود دسترسی به منابع اطلاعاتی فراوان و دانش حاضر و آماده ای که تکنولوژی برای آنان مهیا کرده، به اندازهی مترجمان قدیمی در کارشان موفق نبودهاند. مترجمان قدیم در کارشان تعهد داشتند و هیچگونه سهلانگاری را برنمیتافتند. کار ترجمه برای آنها یک پژوهش بود. گاه انتشار ترجمهی یک کتاب به خاطر چند جمله سالها به تعویق میافتاد. مرحوم دکتر محسن جهانگیری کتاب فنی و دشوار اخلاق اسپینوزا را سالها در دانشگاه تهران تدریس کرد و سپس تصمیم به ترجمهی آن گرفت و حتی به سبب دشواری کار چند بار ترجمه را نیمهکاره رها کرد و در نهایت ترجمهای دقیق و قابل قبول را عرضه کرد. در سه دههی اخیر برخی مترجمان به بهانهی آنکه ترجمههای قدیمی غیردقیقاند ترجمههای غیردقیقتری را ارائه دادهاند. به عنوان مثال، از فن شعر ارسطو چهار ترجمه موجود است که ترجمهی قدیمی مرحوم زرینکوب هنوز دقیقتر است. شاید بهتر باشد مانند آریستوفان (در کتاب غورباغهها) در داوری سوفکل سنتی و ارویپید نوآور حق را به سوفکل دهیم.
اطلاعیهی دو کارگاه «ایماژیسم در شعر معاصر ایران» و «داستان کوتاه پسامدرن»
ترجمهی ,فلسفی ,هم ,ترجمه ,متون ,ترجمههای ,ترجمهی متون ,متون فلسفی ,را به ,از این ,قابل فهم ,دربارهی وضعیت ترجمهی
درباره این سایت